کد مطلب:225977 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:257

مختصری از مناقب و مکارم اخلاق حضرت رضا
مكشوف باد فضائل و مناقب حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام نه چندان است كه در حیز بیان آید و یا كس احصاء آن تواند و فی الحقیقه فضائل آن جناب را احصاء نمودن ستارگان آسمان شمردنست.

و لقد اجاد ابونواس فی قوله و هو عند هارون الرشید كما فی المناقب او عند المأمون كما فی سائر الكتب:



قیل لی انت اوحد الناس طرا

فی علوم الوری و شعر البدیه



لك من جوهر الكلام نظام

یثمر الدر فی یدی مجتنیه



فعلی ما تركت مدح ابن موسی

و الخصال التی تجمعن فیه



قلت لا استطیع مدح امام

كان جبریل خادما لابیه



و ما به جهت تبرك و تیمن به ذكر چند خبری از فضائل آن بزرگوار كه در جنب فضائل او به منزله ی قطره ای است از بحار اكتفا می كنیم:

اول - در كثرت علم آن حضرتست، شیخ طبرسی روایت كرده از ابوالصلت هروی كه گفت ندیدم عالمتری از علی بن موسی الرضا علیه السلام و ندید او را عالمی مگر آنكه شهادت داد به مثل آنچه من شهادت داده ام، و به تحقیق كه جمع كرد مأمون در مجلسهای متعدده جماعتی از علماء ادیان و فقهاء و متكلمین را تا با آن حضرت مناظره و تكلم كنند و آن حضرت بر تمام ایشان غلبه كرد و همگی



[ صفحه 462]



اقرار كردند بر فضیلت او و قصور خودشان و شنیدم از آن حضرت كه می فرمود من نشستم در روضه ی منوره و علماء در مدینه بسیار بودند و هرگاه از مسئله عاجز می شدند جمیعا به من رجوع می دادند و مسائل مشكله ی خود را برای من می فرستادند و من جواب می گفتم.

ابوالصلت گفت و حدیث كرد مرا محمد بن اسحق بن موسی بن جعفر علیه السلام از پدرش كه می گفت پدرم موسی بن جعفر علیه السلام با پسران خود می فرمود كه ای اولاد من برادر شما علی بن موسی علیه السلام عالم آل محمد است از او سؤال كنید معالم دین خود را و حفظ كنید فرمایشات او را همانا من شنیدم از پدرم جعفر بن محمد علیه السلام كه مكرر به من می گفت كه عالم آل محمد علیهم السلام در صلب تو است و ای كاش من او را درك می كردم همانا او هم نام امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.

دوم - شیخ صدوق روایت كرده از ابراهیم بن العباس كه گفت هرگز ندیدم كه حضرت ابوالحسن الرضا علیه السلام كسی را به كلام خویش جفا كند و ندیدم كه هرگز كلام كسی را قطع كند یعنی در میان سخن او سخنی گوید تا فارغ شود از كلام خود، و رد نكرد حاجت احدی را كه مقدور او بود برآورد و هیچ گاهی در حضور كسی كه با او نشسته بود پا دراز نفرمود، و در مجلس مقابل جلیس خود تكیه نمی فرمود، و هیچ وقتی ندیدم او را كه به یكی از موالی و غلامان خود بد گوید و فحش دهد و هیچگاهی ندیدم كه آب دهان خود را دور افكند و هیچگاهی ندیدم كه در خنده ی خود قهقهه كند بلكه خنده ی او تبسم بود و چون خلوت می فرمود و خوان طعام نزد او می نهادند ممالیك خود را تمام سر سفره می طلبید حتی دربان و میرآخور او، و با آنها طعام میل می فرمود و عادت آن جناب آن بود كه شبها كم می خوابید و بیشتر شبها را از اول شب تا به صبح بیدار بود و روزه بسیار می گرفت و روزه ی سه روز از هر ماه كه پنجشنبه ی اول ماه و پنجشنبه ی آخر ماه و چهارشنبه ی میان ماه باشد از او فوت نشد و می فرمود روزه ی این سه روز مقابل روزه ی دهر است، و آن حضرت بسیار احسان می كرد و صدقه می داد در پنهانی و بیشتر صدقات او در



[ صفحه 463]



شبهای تار بود، پس اگر كسی گمان كند كه مثل آن حضرت را در فضل دیده است پس تصدیق نكنید او را. و از محمد بن ابی عباد منقولست كه حضرت امام رضا علیه السلام در تابستانها بر روی حصیر می نشستند و در زمستان بر روی پلاس و جامه های غلیظ و درشت می پوشیدند و چون برای مردم بیرون می آمدند زینت می فرمودند.

سیم - شیخ اجل احمد بن محمد برقی از پدرش از معمر بن خلاد روایت كرده است كه هرگاه حضرت امام رضا علیه السلام طعام میل می كرد كاسه ی بزرگی نزدیك سفره ی خود می گذاشت و از هر طعامی كه در سفره بود از بهترین مواضع او مقداری برمی داشت و در آن كاسه می گذاشت پس امر می كرد كه بر مساكین پخش كنند آن وقت تلاوت می كرد آیه ی فلا اقتحم العقبة حاصل این آیه ی شریفه و آیات بعد از آن آنكه اصحاب میمنه و اهل بهشت در عقبه یعنی امر سخت و مخالفت نفس داخل می شوند و آن عقبه آزاد كردن بنده ایست از رقیت یا طعام خورانیدن است در روز گرسنگی به یتیمی كه دارای قرابت و خویشی باشد یا مسكینی كه از بیچارگی و فقر خاك نشین باشد، پس حضرت امام رضا علیه السلام می فرمود كه خداوند عزوجل دانا بود كه هر انسانی قدرت آزاد كردن بنده ندارد پس قرار داد برای ایشان راهی به بهشت یعنی مقابل آزاد كردن بنده اطعام را قرار داد كه هر شخصی بتواند به سبب آن راه بهشت گیرد و به بهشت رود.

چهارم - شیخ صدوق در عیون روایت كرده از حاكم ابوعلی بیهقی از محمد بن یحیی صولی كه گفت حدیث كرد مرا مادر پدرم و نام او غدر بود گفت كه مرا با چند كنیز از كوفه خریدند و من خانه زاد بودم در كوفه، پس ما را نزد مأمون آوردند و گویا در خانه ی او در بهشتی بودیم از راه اكل و شرب و طیب و زر بسیار پس مرا او به امام رضا علیه السلام بخشید و چون به خانه ی او آمدم آنها را نیافتم و زنی بر ما نگهبان بود كه ما را در شب بیدار می كرد و به نماز وامی داشت و این از همه بر ما سختتر بود پس من آرزو می كردم كه از خانه ی او بیرون آیم تا مرا به جد تو عبدالله بن عباس بخشید و چون به خانه ی او آمدم گفتم كه در بهشت داخل شدم،



[ صفحه 464]



صولی گفت من هیچ زنی ندیدم عاقلتر از این جده ام و سخی تر از او، و او در سنه ی دویست و هفتاد بمرد و تخمینا صد سال داشت و از او خبر امام رضا علیه السلام را می پرسیدند، او می گفت من از احوال او هیچ چیز یاد ندارم غیر از اینكه می دیدم كه به عود هندی بخور می كرد و بعد از آن گلاب و مشك به كار می برد و نماز صبح كه می كرد در اول وقت می كرد پس به سجده می رفت و سر برمی داشت تا آفتاب بلند می شد پس برمی خاست برای كارهای مردم می نشست یا سوار می شد، و كسی نمی توانست آواز بلند كند در خانه ی او هر كه بود و با مردم كم سخن می گفت و جد من عبدالله تبرك می جست به این جده ی من و روزی كه امام او را به وی بخشید او را مدبره ساخت یعنی قرار داد كه بعد از مرگ او آزاد باشد وقتی خالوی او عباس بن احنف شاعر بر او داخل شد از این كنیز او را خوش آمد با جد من گفت این را به من ببخش گفت این مدبره است، عباس بخواند:



یا غدر زین باسمك الغدر

و اساء و لم یحسن بك الدهر



نام كنیز غالبا غدر است به غین با نقطه و دال بی نقطه یعنی بی وفائی و عرب امثال این نامها نام می كنند مثل غادره كه هم از نامهای كنیزان ایشان است یعنی ای مسمی به بی وفائی زینت گرفت به نام تو بی وفائی، و بد كرد و خوب نكرد با تو روزگار كه نام تو را بی وفائی نهاد.

پنجم - و نیز به سند سابق از ابوذكوان از ابراهیم بن عباس روایت كرده كه گفت ندیدم هرگز حضرت امام رضا علیه السلام را كه از او چیزی بپرسند و نداند، و ندیدم از او داناتر به احوالی كه در زمان پیش تا زمان او گذشته است و مأمون او را امتحان می نمود به هر سؤالی و او جواب می گفت و همه سخن او و جواب او و مثلها كه می آورد همه از قرآن منتزع بود و او در هر سه روز قرآن را ختم می كرد و می گفت اگر خواهم در كمتر از سه روز ختم می كنم اما هرگز به آیه ای نمی گذرم مگر آنكه فكر می كنم در آن و تفكر می كنم كه در چه چیز فرود آمده و در كدام وقت نازل شده از این روی به هر سه روز ختم می كنم.

ششم - و نیز در كتاب مذكور از ابراهیم حسنی روایت كرده كه مأمون برای



[ صفحه 465]



حضرت رضا علیه السلام جاریه ای فرستاد چون او را نزد آن حضرت آورند كنیزك اثر پیری و موی سفید در آن حضرت علیه السلام بدید گرفته شد و برمید چون حضرت آن بدید او را به مأمون بازگردانید و این ابیات را به او نگاشت.



نعی نفسی الی نفسی المشیب

و عند الشیب یتعظ اللبیب



فقد ولی الشباب الی مداه

فلست اری مواضعه یؤب



سابكیه و اند به طویلا

و ادعوه الی عسی یجیب



و هیهات الذی قد فات منه

تمنینی به النفس الكذوب



وراع الغانیات بیاض راسی

و من مد البقاء له یشیب



اری البیض الحسان یحدن عنی

و فی هجرانهن لنا نصیب



فان یكن الشباب مضی حبیبا

فان الشیب ایضا لی حبیب



ساصحبه بتقوی الله حتی

یفرق بیننا الاجل القریب



یعنی پیری و موی سفید خبر مرگ مرا به من داد و نزد پیری پند می گیرد عاقل به تحقیق جوانی پشت كرد به سوی نهایت خود پس نمی بینم كه او بازگردد به موضع خود، زود باشد كه بگریم بر جوانی و نوحه كنم بر او زمانی دراز و بخوانمش سوی خود شاید اجابت كند و هیهات جوانی كه رفت از دست باز نیاید نفس دروغ اندیش مرا در آرزوی او می افكند و بترسانید و برمانید زنان با جمال را سفیدی سر من و هر كه دیر بماند و بقاء او امتداد یابد پیر گردد می بینم كه زنان سفید نیكو كناره می كنند از من و در هجران ایشان مرا نصیب و بهره است پس اگر جوانی رفت در حالتی كه دوست بود پیری هم دوست من است زود باشد با او همراهی كنم به تقوای خدا تا جدا كند میان ما اجل نزدیك.

مؤلف گوید كه شیخ نظامی در این معنی چند شعری گفته كه بی مناسبت نیست ذكرش در اینجا فرموده:



جوانی گفت پیری را چه تدبیر

كه یار از من گریزد چون شوم پیر



جوابش داد پیر نغز گفتار

كه در پیری تو هم بگریزی از یار



بر آن سر كاسمان سیماب ریزد

چو سیماب از همه شادی گریزد



[ صفحه 466]



هفتم - شیخ كلینی روایت كرده از الیسع بن حمزه ی قمی كه گفت من در مجلس حضرت امام رضا علیه السلام بودم سخن می گفتم با آن جناب و جمع شده بود در نزد آن جناب خلق بسیار و سؤال می كردند از حلال و حرام كه ناگاه داخل شد مردی بلند قامت گندم گون پس گفت السلام علیك یابن رسول الله (ص) من مردی می باشم از دوستان تو و دوستان پدران و اجداد تو علیهم السلام، از حج برگشته ام و گم كرده ام نفقه ام را و نیست با من چیزی كه به سبب آن یك منزل خود را برسانم پس اگر فكری می كردید كه مرا راه می انداختید به سوی شهرم و خداوند بر من نعمت داده (یعنی من در شهرم غنی و مالدارم) پس در وقتی كه برسم به شهر خود تصدق می دهم از جانب شما به آن چیزی كه عطاء می فرمائی به من چون كه من فقیر و مستحق صدقه نیستم، حضرت به او فرمود بنشین خدا تو را رحمت كند و رو كرد به مردم و برای ایشان سخن می گفت تا آنكه پراكنده شدند و باقی ماند آن خراسانی و سلیمان جعفری و خثیمه و من پس فرمود آیا رخصت می دهید مرا در دخول یعنی رفتن به حرم پس سلیمان گفت خداوند كار تو را پیش آورد پس برخاست و داخل حجره شد و ساعتی ماند پس بیرون آمد و در را بست و بیرون آورد دست مبارك را از بالای در و فرمود كجا است خراسانی عرض كرد حاضرم در اینجا پس فرمود بگیر این دویست اشرفی را و استعانت جوی به او برای مخارج و كلفتهای خود و متبرك شو به او و صدقه مده آن را از جانب من و بیرون رو كه من تو را نبینم و تو مرا نبینی، پس بیرون آمد سلیمان گفت فدای تو شوم عطای وافر دادی و رحم فرمودی پس چرا روی مبارك را از او پوشاندی؟ فرمود از ترس آنكه ببینم ذلت سؤال را در روی او به جهت حاجتش آیا نشنیدی حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله را كه پنهان كننده ی نیكی معادلست با هفتاد حج یعنی عملش، و افشاء كننده ی بدی مخذول است و پوشاننده ی آن آمرزیده شده است، آیا نشنیدی كلام اول را:



متی اته یوما اطالب حاجة

رجعت اهلی و وجهی بمائه



حاصل مضمون آن است كه ممدوح من كسی است كه اگر روزی به جهت



[ صفحه 467]



حاجتی نزد او روم برمی گردم به سوی اهل خود و آبروی من به جای خود باقی است، نحوی رفتار می كند كه به مذلت سؤال گرفتار نمی شوم.

مؤلف گوید كه ابن شهرآشوب در مناقب این روایت را نقل كرده پس از آن فرموده كه آن حضرت علیه السلام در خراسان در یك روز عرفه تمام مال خود را بخشش كرد، فضل بن سهل گفت كه این غرامت است. فرمود بلكه غنیمت است پس فرمود غرامت نشمر البته چیزی را كه به آن طلب می كنی اجر و كرامت را انتهی.

و بدانكه توسل جستن به حضرت امام رضا علیه السلام برای سلامتی در سفر بر و بحر و رسیدن به وطن و خلاصی از اندوه و غم و غربت نافع است و گذشت در كلام حضرت صادق علیه السلام كه تعبیر فرموده از آن حضرت به دادرس امت، و در زیارت آن حضرت است:

السلام علی غوث اللهفان و من صارت به ارض خراسان خراسان.

سلام بر فریادرس بیچارگان و كسی كه گردید به سبب او زمین خراسان محل خورشید، این معنی را حموی در معجم از خراسان نموده.

هشتم - ابن شهرآشوب روایت كرده از موسی بن سیار كه گفت من با حضرت امام رضا علیه السلام بودم و نزدیك شده بود آن حضرت به دیوارهای طوس كه شنیدم صدای شیون و فغانی پس پی آن صدا رفتم ناگاه برخوردیم به جنازه ای چون نگاهم به جنازه افتاد دیدم سیدم پا از ركاب خالی كرد و از اسب پیاده شد و نزدیك جنازه رفت و او را بلند كرد پس خود را به آن جنازه چسبانید چنانكه بره ی نوزاد خود را به مادر چسباند. پس رد كرد به من و فرمود ای موسی بن سیار هر كه مشایعت كند جنازه ی دوستی از دوستان ما را از گناهان خود بیرون شود مانند روزی كه از مادر متولد شده كه هیچ گناهی بر او نیست و چون جنازه را نزدیك قبر بر زمین نهادند دیدم سید خود امام رضا علیه السلام را به طرف میت رفت و مردم را كنار كرد تا خود را به جنازه رسانید پس دست خود را به سینه ی او نهاد و فرمود ای فلان بن فلان بشارت باد تو را به بهشت بعد از این ساعت دیگر وحشت و ترسی برای تو نیست من عرض كردم فدای تو شوم آیا می شناسی این شخص میت را و حال آنكه به خدا سوگند كه



[ صفحه 468]



این بقعه ی زمین را تا به حال ندیده و نیامده بودید، فرمود ای موسی آیا دانستی كه بر ما گروه ائمه عرضه می شود اعمال شیعیان ما در هر صبح و شام پس اگر تقصیری در اعمال ایشان دیدیم از خدا می خواهیم كه عفو كند از او و اگر كار خوب از او دیدیم از خدا مسئلت می نمائیم شكر، یعنی پاداش از برای او.

نهم - شیخ كلینی از سلیمان جعفری روایت كرده كه گفت من با حضرت امام رضا علیه السلام بودم در شغلی پس چون خواستم بروم به منزلم فرمود برگرد با من و امشب نزد من بمان پس رفتم با آن حضرت پس داخل شد آن حضرت به خانه وقت غروب آفتاب پس نظر كرد به غلامان خود دید مشغول گل كاری می باشند برای ساختن اخیه برای ستوران یا غیر آن ناگاه دید سیاهی را با ایشان كه از ایشان نیست فرمود چیست كار این مرد با شما؟ گفتند كمك می كند ما را و ما چیزی به او می دهیم، فرمود مزدش را گفتگو كرده اید؟ گفتند نه، این مرد راضی می شود از ما به هر چه به او می دهیم. پس حضرت رو آورد و زد ایشان را به تازیانه و غضب كرد برای این كار غضب سختی، من گفتم فدای تو شوم برای چه اذیت بر خودتان وارد می آورید فرمود من مكرر ایشان را نهی كردم از مثل این كار و اینكه كسی با ایشان كاری بكند مگر مقاطعه كنند با او در اجرتش، و بدانكه نیست احدی كه كار بكند برای تو بدون مقاطعه پس تو زیاد كنی برای آن كارش سه مقابل اجرتش را مگر آنكه گمان می كند كه تو كم دادی مزدش را و اگر مقاطعه كردی با او پس بدهی به او مزدش را ستایش می كند تو را به آنكه وفا كردی و اگر زیاد كردی بر مزدش یك حبه می داند آن را و منظور دارد آن زیادتی را.

دهم - روایت شده از یاسر خادم كه گفت چون حضرت امام رضا علیه السلام خلوت می كرد جمع می كرد تمام حشم خود را از كوچك و بزرگ نزد خود و با ایشان سخن می گفت و انس می گرفت با ایشان و انس می داد ایشان را، و آن حضرت چنان بود كه هرگاه می نشست بر خوان طعام نمی گذاشت كوچك و بزرگی تا میرآخور و حجام را مگر آنكه می نشاند او را با خودش سر سفره اش، و یاسر گفت كه فرمود حضرت به ما اگر ایستادم بالای سر شما و شما



[ صفحه 469]



غذا می خورید برنخیزید تا فارغ شوید و بسا می شد كه آن حضرت بعضی از ماها را می خواند عرض می كردند كه ایشان مشغول غذا خوردنند می فرمود بگذارید ایشان را تا فارغ شوند.

یازدهم - شیخ كلینی روایت كرده از مردی از اهل بلخ كه گفت بودم با حضرت امام رضا علیه السلام در مسافرتش به خراسان پس روزی طلبید خوان طعام خود را و جمع كرد بر آن موالی خود را از سیاهان و غیر ایشان پس گفتم فدایت شوم كاش خوان طعام آنها را سوا می كردی فرمود ساكت باش همانا پروردگار ما تبارك و تعالی یكی است و مادر و پدر ما یكی است و جزاء به اعمال است.

مؤلف گوید كه این بود حال آن حضرت با فقراء و رعایا لكن وقتی فضل بن سهل ذوالریاستین بر آن حضرت وارد شد، یك ساعت ایستاد تا آنكه حضرت سر به جانب او بلند كرد و فرمود چه حاجت داری عرض كرد كه ای آقای من این نوشته ایست كه امیرالمؤمنین یعنی مأمون برای من نوشته و اشاره كرد به كتاب حبوه كه مأمون به او عطا كرده بود و در آن بود آنچه او خواسته بود از مال و املاك و سلطنت و عرض كرد به آن حضرت كه شما اولی می باشید از مأمون به عطا كردن به مثل آنچه او عطا كرده زیرا كه شما ولیعهد مسلمین می باشید. حضرت فرمود بخوان آن را و آن كتابی بود در جلد بزرگی پس پیوسته ایستاده بود و می خواند آن را پس چون فارغ شد از خواندن آن حضرت فرمود یا فضل لك علینا هذا ما اتقیت الله عزوجل.

یعنی ای فضل از برای تو است بر ما این نوشته مادامی كه بپرهیزی از مخالفت خداوند عزوجل و حضرت به این یك كلمه محكم كاری او را به هم شكست و تاب آن را باز كرد، غرض آنست كه حضرت اجازه ی نشستن به فضل نداد تا آنكه بیرون رفت.

دوازدهم - شیخ صدوق از جابر بن ابی الضحاك روایت كرده است كه گفت مأمون مرا فرستاد تا حضرت رضا علیه السلام را از مدینه به مرو آورم و امر كرد مرا كه آن جناب را از راه بصره و اهواز و فارس حركت دهم و از طریق قم



[ صفحه 470]



نبرم او را، و نیز امر كرد كه آن جناب را در شب و روز حفظ كنم تا به او برسانم. پس من در خدمت آن حضرت بودم از مدینه تا به مرو و به خدا سوگند كه ندیدم مردی را مثل آن حضرت در تقوی و كثرت ذكر خدا در جمیع اوقات خود و شدت خوف از حق تعالی، و عادت آن جناب چنان بود كه چون صبح می شد نماز صبح را ادا می كرد و بعد از سلام نماز در مصلای خود می نشست و پیوسته تسبیح و تحمید و تكبیر و تهلیل می گفت و صلوات بر حضرت رسول و آل او می فرستاد تا آفتاب طلوع می كرد و پس از آن به سجده می رفت و سجده را چندان طول می داد تا روز بلند می شد پس سر از سجده برمی داشت و با مردم حدیث می كرد و ایشان را موعظه می فرمود تا نزدیك زوال آفتاب پس از آن وضوی خود را تجدید می نمود و به مصلای خود عود می كرد و چون زوال می شد برمی خاست و شش ركعت نافله ی ظهر می گذاشت و قرائت می كرد در ركعت اول بعد از حمد سوره ی قل یا ایها الكافرون و در ركعت دوم و چهار ركعت دیگر بعد از حمد قل هو الله احد می خواند و در هر دو ركعتی سلام می داد و پیش از ركوع ركعت دوم بعد از قرائت قنوت می خواند و چون از این شش ركعت فارغ می شد برمی خاست و اذان نماز می گفت و دو ركعت دیگر نافله بعد از اذان به جا می آورد و پس از آن اقامه ی نماز می گفت و شروع به نماز ظهر می كرد و چون سلام نماز می داد تسبیح و تحمید و تكبیر و تهلیل می گفت خدا را آنچه خواسته باشد پس سجده ی شكر به جا می آورد و در سجده صد مرتبه می گفت شكر لله پس سر برمی داشت و برمی خاست برای نافله ی عصر پس شش ركعت نماز نافله به جا می آورد و در هر ركعت بعد از حمد سوره ی قل هو الله احد می خواند و در هر ركعتی قنوت می خواند و سلام می گفت و چون فارغ می شد از این شش ركعت اذان نماز عصر می گفت پس دو ركعت دیگر نافله عصر را با قنوت به جا می آورد پس اقامه می گفت و شروع می كرد به نماز عصر و چون سلام می داد تسبیح و تحمید و تكبیر و تهلیل می گفت خدا را آنچه خواسته باشد پس به سجده می رفت و صد مرتبه می گفت حمدا لله و چون روز به پایان می رسید و آفتاب غروب می كرد وضو می گرفت و اذان و اقامه می گفت و سه ركعت نماز مغرب را



[ صفحه 471]



ادا می كرد و در ركعت دوم پیش از ركوع و بعد از قرائت قنوت می خواند و چون سلام نماز می داد از مصلای خود حركت نمی كرد و تسبیح و تحمید و تكبیر و تهلیل می گفت آنچه خدا خواسته باشد.

پس سجده ی شكر به جا می آورد پس سر از سجده برمی داشت و با كسی تكلم نمی كرد تا برخیزد و چهار ركعت نماز نافله به دو سلام با قنوت به جا آورد و در ركعت اول از این چهار ركعت حمد و قل یا ایها الكافرون و در ركعت دوم حمد و توحید می خواند و چون از این چهار ركعت فارغ می شد می نشست و تعقیب می خواند آنچه خدا خواسته باشد پس افطار می كرد پس مكث می فرمود تا قریب ثلث شب پس برمی خاست و چهار ركعت عشاء را به جا می آورد با قنوت در ركعت دوم و بعد از سلام در مصلای خود می نشست و ذكر خدا به جا می آورد آنچه خدا خواسته باشد تسبیح و تحمید و تهلیل می گفت و بعد از تعقیب سجده ی شكر به جا می آورد. پس به رختخواب می رفت و چون ثلث آخر شب می شد از فراش خواب برمی خاست در حالی كه مشغول بود به تسبیح و تحمید و تكبیر و تهلیل و استغفار پس مسواك می كرد و وضو می گرفت و مشغول هشت ركعت نماز نافله ی شب می شد بدین طریق كه بعد از هر دو ركعتی سلام می داد و در ركعت اول در هر ركعت آن یك مرتبه حمد و سی مرتبه قل هو الله احد می خواند و بعد از این دو ركعت چهار ركعت نماز جعفر به جا می آورد و از نماز شب حساب می كرد و چون از این شش ركعت فارغ می شد دو ركعت دیگر را به جا می آورد در ركعت اول حمد و سوره ی تبارك الملك و در ركعت دوم حمد و سوره ی هل اتی علی الانسان می خواند و چون سلام نماز می داد برمی خواست و دو ركعت نماز شفع به جا می آورد در هر ركعت بعد از حمد سه مرتبه قل هو الله احد می خواند و در ركعت دوم قنوت می خواند و چون از نماز شفع فارغ می شد برمی خاست و یك ركعت نماز وتر را به جا می آورد و در این ركعت بعد از حمد سه مرتبه قل هو الله احد و یك مرتبه قل اعوذ برب الفلق و یك مرتبه قل اعوذ برب الناس می خواند پس شروع می كرد به خواندن قنوت، و در قنوت می خواند:



[ صفحه 472]



اللهم صل علی محمد و آل محمد اللهم اهدنا فیمن هدیت و عافنا فیمن عافیت و تولنا فیمن تولیت و بارك لنا فیما اعطیت و قنا شر ما قضیت فانك تقضی و لا یقضی علیك انه لا یذل من والیت و لا یعز من عادیت تباركت ربنا و تعالیت.

پس هفتاد مرتبه می گفت استغفر الله و اسئله التوبة و چون سلام نماز می داد می نشست به جهت خواندن تعقیب و چون فجر نزدیك می شد برمی خاست برای دو ركعت نافله ی فجر و در ركعت اول حمد و قل یا ایها الكافرون و در ركعت دوم حمد و توحید می خواند و چون فجر طلوع می كرد اذان و اقامه می گفت و دو ركعت فریضه ی صبح را به جا می آورد و چون سلام نماز می گفت تعقیب می خواند تا طلوع آفتاب پس دو سجده ی شكر به جا می آورد و چندان طول می داد تا روز بالا آید و عادت آنجناب آن بود كه در جمیع نمازهای واجبه ی یومیه در ركعت اول حمد و سوره ی انا انزلناه و در ركعت دوم حمد و سوره ی قل هو الله احد می خواند مگر در نماز صبح جمعه و ظهر و عصر آن روز كه در ركعت اول حمد و سوره ی جمعه و در ركعت دوم حمد و سوره ی منافقین می خواند و در نماز عشاء شب جمعه در ركعت اول حمد و جمعه و در ركعت دوم حمد و سبح اسم ربك الأعلی می خواند و در نماز صبح دوشنبه و پنجشنبه در ركعت اول حمد و هل اتی علی الانسان و در دوم حمد و هل اتیك حدیث الغاشیة می خواند، و به جهر و آشكارا می خواند قرائت نمازهای مغرب و عشاء و نماز شب و شفع و وتر و صبح را و آهسته قرائت می كرد نمازهای ظهر و عصر را و در نمازهای چهار ركعتی در دو ركعت آخر سه مرتبه می خواند سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر و در قنوت جمیع نمازهایش این دعا را می خواند:

رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم انك انت الاعز الاجل الاكرم.

و در هر بلدی كه ده روز قصد اقامت می كرد روزها روزه می گرفت و چون شب داخل می شد ابتداء می كرد به نماز پیش از افطار و در بین راه كه مقیم نبود نمازهای واجبی را دو ركعت دو ركعت به جا می آورد مگر مغرب را كه همان سه ركعت را به جا می آورد و ترك نمی كرد نافله ی مغرب و نماز شب و شفع و وتر و دو



[ صفحه 473]



ركعت فجر را نه در سفر و نه در حضر اما نوافل نهاریه را در سفر ترك می كرد و بعد از هر نماز مقصوره كه نماز ظهر و عصر و عشاء باشد سی مرتبه می گفت: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر و می فرمود این به جهت تمامی نماز است. و ما رایته صلی صلوة الضحی فی سفر و لا حضر و ندیدم كه آن حضرت نماز ضحی گذارد در سفر و نه در حضر و در سفر هیچ روزه نمی گرفت و عادت آن جناب آن بود كه در دعا كردن ابتداء می كرد به ذكر صلوات بر رسول و آل او علیهم السلام و بسیار می كرد این كار را در نماز و غیر نماز و شبها كه در فراش خوابیده بود تلاوت قرآن بسیار می نمود و هرگاه می گذشت به آیه ی كه در او ذكر بهشت یا آتش شده گریه می كرد و از حق تعالی سؤال بهشت می كرد و پناه می جست به خدا از آتش و در جمیع نمازهای شبانه روزی خود بسم الله را بلند می گفت و چون قل هو الله احد تلاوت می كرد آهسته بعد از این آیه می گفت الله احد و چون از آن سوره فارغ می شد سه مرتبه می گفت كذلك الله ربنا و چون می خواند قل یا ایها الكافرون آهسته در دل می گفت یا ایها الكافرون و چون از آن سوره فارغ می شد سه مرتبه می گفت ربی الله و دینی الاسلام و چون سوره ی و التین و الزیتون تلاوت می كرد بعد از فراغ می گفت بلی و انا علی ذلك من الشاهدین و چون سوره ی لا اقسم بیوم القیامة می خواند بعد از فراغ می گفت سبحانك اللهم بلی و چون سوره ی جمعه قرائت می كرد بعد از قل ما عند الله خیر من اللهو و من التجارة می گفت للذین اتقوا پس می گفت و الله خیر الرازقین و چون از سوره ی فاتحه فارغ می شد می گفت الحمد لله رب العالمین و چون می خواند سبح اسم ربك الاعلی آهسته می گفت سبحان ربی الاعلی و چون در قرآن یا ایها الذین امنوا قرائت می كرد آهسته می گفت لبیك.

و در هیچ بلدی وارد نمی شد مگر اینكه مردم قصد خدمتش می نمودند و چون خدمتش شرفیاب می شدند از معالم دین خود می پرسیدند حضرت ایشان را جواب می فرمود و حدیث می كرد ایشان را احادیث بسیار مروی از پدرش از پدرانش از علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله پس چون آن حضرت را به نزد مأمون



[ صفحه 474]



بردم از من خبر حال آن حضرت را در بین راه پرسید من خبر دادم او را به آنچه از آن جناب مشاهده كرده بودم در اوقات شب و روز و در اوقات حركت و اقامت آن حضرت، پس مأمون گفت بلی یابن ابی الضحاك علی بن موسی بهترین اهل زمین و اعلم و اعبد ایشانست پس خبر مده مردم را به آنچه از آن جناب دیده ای به جهت آنكه می خواهم ظاهر نشود فضل آن جناب مگر بر زبان من و به خدا استعانت می جویم بر این نیت كه دارم كه او را بلند كنم و قدر او را رفیع سازم. تمام شد حدیث شریف.

و علامه ی مجلسی ره در بحار نقل فرموده كه این دعای حضرت امام رضا علیه السلام است در وقتی كه غضب كرده بود مأمون بر آن حضرت و بعد از خواندن این دعا غضبش ساكن شد.

بالله استفتح و بالله استنجح و بمحمد صلی الله علیه و اله اتوجه اللهم سهل لی حزونة امری كله و یسرلی صعوبته انك تمحو ما تشاء و تثبت و عندك ام الكتاب.

و نقل فرموده از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام كه هیچ گاهی مهموم نشدم برای امری و تنگ نشد بر من معاشم و مقابل نشدم با حریف شجاعی و این دعا خواندم مگر آنكه خداوند هم و غم مرا برطرف كرد و روزی فرمود مرا نصرت بر دشمنانم. و بدانكه تسبیح آن حضرت در روز دهم و یازدهم ماه است و تسبیح آن حضرت این است:

سبحان خالق النور سبحان خالق الظلمة سبحان خالق المیاه سبحان خالق السموات سبحان خالق الارضین سبحان خالق الریاح و النبات سبحان خالق الحیوة و الموت سبحان خالق الثری و الفلوات سبحان الله و بحمده.

فقیر گوید كه در فصل بعد از این نیز ذكر شود بسیاری از مناقب و مكارم اخلاق حضرت امام رضا علیه آلاف التحیة و التسلیم و لا قوة الا بالله العلی العظیم.



[ صفحه 475]